نوروز 1392 مبارک...
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
عید همگی مبارک باشه . امیدوارم سالی پر از سلامتی و خوشبختی و آرامش داشته باشید.
جیگر طلای ما یعنی حلمای نازنینم از روز سه شنبه خودشو آماده میکرد برای سال نو.
اولش همراه مامانی و بابایی رفت سر خاک مامان جونش و با مامانش یک فاتحه نثار روح مامان جونش کردند.
سه شنبه شب یعنی شب قبل از سال تحویل رفتیم خونه عمه فرشته ...
خوب اینجا که می بینید دخملی آماده است تا بره مهمونی ... قربونش برم که دیگه می تونه خوب بایسته...
فرداش یعنی روز چهارشنبه عزیزکم صبح بیدار شد اما نزدیکهای ظهر خوابید و تا قبل سال تحویل به زور بیدار شد.... اما کلی خوشحال بود وقتی بیدار شده بود ... وقتی که سال تحویل شد و مامانی و بابایی دست زدند دخملی هم شروع کرد به دست دستی و نانای...
قربونت برم من عیدت مبارک نفسم...
اینجا آماده شده بره خونه باباجون کاظم...
همینجوری که مشغول عکس گرفتن بودیم دخملی متوجه ماهی شد رفت سمت تنگ ماهی...
خدا رحم کرد داشت دستشو میکرد توی تنگ و میخواست ماهی و بگیره...
عسلم میخواد بره سفر میخواد بره شمال به سرزمین پدری و خونه آقاجونش...فعلا تا بعد از تعطیلات بای بای با همتون... تعطیلات خوش بگذره...