خونه تکونی...

حلما خانوم امسال اولین سالی هست که در خانه تکانی عید شرکت داره و داره مامانشو کمک میکنه... فداش بشم که فقط کارش خرابکاریه...

اما بگم دخملی مامان کلی کمک کرد اما مدل خودش...

دخملی فقط از روی وسایل بالا و پایین میرفت...قربونت برم من...

بعد از اینکه کلی کار کرد و خسته شد مامانی بهش بستنی داد جیگر طلا هم شروع کرد به خوردن بستنی ... اما !!! اینجوری!!!

اول عسلم فکر میکرد که چطور باید نوش جان کند...

با دست؟؟؟ با قاشق؟؟؟ یا هردو؟؟؟

نه با دست که نشد....

حالا با قاشق!!!

نه بابا مثل اینکه با قاشق هم نمیشه...

هر دوتاش مثل اینکه بهتره... هم قاشق... و هم دست!!

اینجوری...

ای وای باباییداشت دخملی و نگاه میکرد... نفس مامان هم کلی خجالت کشید...

قربون این اداهای با نمکت بشم... عشق منی... میدونستی؟؟؟

نفس مامان به غیر از مامان و بابا و به به که میگفت ، تازگیها عکس خودشو که میبینه تند تند میگه نی نی ... ای جان وقتی شروع میکنه به گفتن دیگه ترمز نداره فقط میگه نی نی...  با دستش هم میزنه روی دهنش و صدا درمیاره حتما باید روی دهن منم بزنه تا منم براش صدا دربیارم... فداش بشم که اینقدر جیگره....