بزن بریم شمال
هفته پیش که هفته اول ماه رمضون بود رفتیم شمال ، هوای شمال خیلی گرم بود ... شبها یکم هوا خنکتر میشد. یکی از این روزها که شمال بودیم همراه خانواده عمه منیره و یلدا جون دختر عمه سمیره رفتیم دریا.بابایی حلما رو بر تو آب و حسابی نازنینم آب تنی کرد... بابایی و شوهر عمه منیره توی شنها رو کندن و حلمارو نشوندن توی شن... الهی بمیرم ناناز من اول یکم ترسید بعد زودی درآوردیمش یک عکس ناز هم لب دریا انداخت که در زیر مشاهده می کنید:
یه شب از همون شبهایی که شمال بودیم حلما همراه مامان و بابایی به هتل مروارید خزر در ایزد شهر رفت و یه تفریح کوچک همراه همدیگه داشتیم... اونجا یه اسکه داشت که روی اون صندلی های هم برای نشستن داشت... ما هم رفتیم اونجا کلی عکس گرفتیم و از صدای امواج دریا لذت بردیم. این هم یه عکس از حلمای مامانی روی اسکله ....
قربون خشگلیهات بشه مامانت...