بلند ترین شب سال
حلمای نازنین مامان امسال دو بار مراسم شب چله یا همون شب یلدا رو توش شرکت داشت.
شب اول:
چهارشنبه شب بود که خانواده عمه فرشته آمدن خونمون و مراسم شب چله رو دور هم گرفتیم و کلی خوش گذشت. وای که چی بگم از این دو تا فسقلی ها ... حلما و محیا... کلی شیطونی کردن . زیاد نمیشه به هم نزدیکشون کرد موهای همدیگرو میکشند و جیغشون درمیاد...
شب دوم :
یعنی پنج شنبه شب رفتیم خونه باباجون کاظم... جاتون خالی کلی خوش گذشت ... از انار گرفته تا آجیل و هندوانه و کلی خوردنی های خوشمزه بود ... حیف حلمای قشنگم نمیتونه بخوره فقط سه تا دونه انار خورد ، البته آبشو چکوندم تو دهنش و همین طور یکمی آب هندوانه.... ایشالا سال دیگه میتونه بخوره...در کنار این همه خوردنی و شام خوشمزه ای که داشتیم یه چیز دیگه ای هم بود که مخصوص شب چله است...فال حافظ ... توی عکس زیر هم نازنینم داره نیت میکنه ....
این یکی عکس هم دخمل مامانی فال حافظ گرفته بود و به مراد دلش رسیده بود و سرحال و شاد و خندون بود...
جیگر مامان حالا که دندون درآورده کلی خطرناک شده همه چی و میخواد گاز بگیره ... ای جان قربون صورت ماهت بشم خیلی بامزه شده با دندونهاش... مامان فدای چشمهای قشنگت بشم که حالت تعجب داره ...
خوب حالا کارهایی که حلمای مامان یاد گرفته
تا بهش میگیم سر سری سرشو محکم تکون میده ....
وقتی میگیم نانای نانای نانای نای... دخمل مامان زودی خودش تکون میده مثلا میخواد نانای کنه...
از دیشب هم عسلی مامان دست دسی و یاد گرفت و دست دسی میکنه .... دلم برات ضعف میره عشق مامان ...