حلمای من خانومی شده برای خودش...
حلمای قشنگم دوشنبه هفته گذشته گوشهایش را سوراخ کرد و دو تا گوشواره قرمز کوچولو هم به گوشش انداخت. الهی بمیرم وقتی داشتن گوشهاشو سوراخ می کردن اینقدر ترسیده بود و گریه میکرد که نفسش بریده بریده شده بود. . . . اما بعدش زودی آروم شد ... این عکس بالا رو هم بابایی از دخمل نازش گرفته وقتی که به خونه برگشتیم.
..........
دیروز حلما کوچولو همراه مامانی و بابایی به باغ خاله فرزانه جونش رفت و کلی بهش خوش گذشت ... دوستاش هم اونجا بود ... ناناز مامان چون دورو برش شلوغ بود خوب نتونست بخوابه شب که داشتیم برمیگشتیم کلی داغون بود و عصبانی....
تو عکس بالا هم که حلمای مامان همراه فاطمه جون و علیرضای عزیز و علی کوچولو نشسته ... وای که چقدر سخت بود عکس گرفتن از این 4تا وروجک... هر بار یکیشون سرش یه طرفی بود ... این تنها عکس صاف و درستی بود که موفق شدیم بگیریم.... ای جان خیلی جیگرید همتون
قربون اون چشمات بشم که همش در حالت تعجبه....
این هم از کارای جدید حلما خانومه که چند وقتیه انجام میده مامانی قربونت برم این کار زشته...
قربونت برم نازنینم دمر خوابیدی خسته شدی؟
مامان قربون صورت ماهت بشه ... عاشقتم...