چهار ماهگی عروسکم
خشگل من امروز 4 ماهش شد این چند روزه خانومی مامان رفته بود مسافرت. یه گشتی تو شمال زد و کلی از فامیلارو دید. عسلم دیگه سعی میکنه برگرده و دمر بشه و بعضی اوقات با تلاش زیاد برمیگرده. تازگیها با لباش صدا در میاره و سعی میکنه همون کاری و که براش انجام دادیم و انجام بده ... خونه آقاجون و عزیز جون به حلمای نازنین خیلی خوش میگذره ... عزیز جون صبح روز اولی که رسیدیم حلمای نازنینم رو با چادر به پشتش بست حلما هم محکم از لباس عزیز جونش گرفته بود با تعجب همه جارو نگاه میکرد ... قربون چشمات بشم من...
یه روز هم همراه خانواده عمه فرشته و عمه منیره و عمه سمیره و آقاجون و عزیز جون رفتیم به جنگلهای آب پری .. جاتون خالی خیلی خوش گذشت...هوای بسیار عالی داشت.این هم ملیکای عزیز هست که صبح همین روز حلمارو نگه داشته تا مامانی آناده بشه برای گردش.قربونت برم مامانی چقدر صورتی بهت میاد ... جوجه مامان کلاه ملیکاره کی برداشتی گذاشتی سرت؟
دیشب هم این عکس پایین و کنار خونه عمه منیره جونش گرفته....
البته خدمتتون بگم این لباس خشگل که تنش کرده هدیه هستی جون به حلمای عزیزه .
دخمل مامان مثل عروسکا شده.
نازنینم فردا واکسن داره ...وای بمیره مامانی وقتی واکسن میزنه کلی درد داره و گریه میکنه ...
الهی قربونت برم عاشقتم ...حلمای من