حلماحلما، تا این لحظه: 12 سال و 18 روز سن داره

*** حلما***

خاطرات گذشته 3

1393/6/20 16:19
نویسنده : مامان
328 بازدید
اشتراک گذاری

یه روزهایی که مامانی تو اداره کار داشت و مجبور بود بمونه و چون چاره دیگه ای هم نداشت با همکاری شدید خاله محدثه البته به قول حلما محثده، حلما خانوم هم با کار در اداره آشنا میشدن ... البته باید دوباره ذکر کنم که واقعا اگر خاله محدثه نبود نگه داشتن حلما کاری بس سخت و دشوار بود...

البته باز هم یادآوری کنم که زحمت گرفتن همه این عکسارو خاله محدثه کشیده و مامانی همیشه در فکره که این زحمات و کی جبران کنه؟؟؟؟

و حلما در راه برگشت به خونه در بیشتر این روزها تو بغل خاله محدثه بیهوش میشد از خستگی...

توعکس زیر هم حلما و برفها که زیاد میونش با برفها خوب نبود و تا برف میریخت رو چادر مامانی همش میگفت کثیف شده ...

.....

حلما وقتی ناراحت میشد از دست مامانی اینجوری قهر میکرد...

توی عکس زیر هم حلما رفته به جشن آغاز امام صاحب الزمان....

ببین مامانی چه شکلیش کردهخندونک

... ازونجایی که حلما علاقه شدیدی به عینک داشت و البته این علاقه الان خیلی کمتر شده علاقه به عینک بابایی و عینک سپهر (پسرخاله اش)محبت، در یک حرکت انتحاری که منزل خاله وجیهه بودیم سپهر اجازه داد تا حلما یه عکس یادگاری با عینکش بندازهخندونک

در زیر هم یه سری عکس از بستنی خوری به روش حلما مشاهده میکنید. البته بستنی که چه عرض کنم تا حلما نوش جان کنه تبدیل به شیر میشه ...

....

حلما با پسرخاله هاش جواد و مهدی خیلی جوره و دوستشون داره، هر چند که فاصله سنی خیلی زیاده و همبازی هم نیستن ولی خوب حلما با پسرخاله هاش خیلی خوبه علی الخصوص جواد... اما وقتی میخواد خوشو برای جواد لوس کنه و مثلا باهاش قهره...ازین ادا ها درمیاره... واصلا هم توقع نداره که توی هیچ موردی جواد باهاش مخالفت کنهچشمکخندونک

قبل از عید 92 حلما به جشن عقد لیدا جون دخترخاله مامانی دعوت شدهمراه مامانی و بابایی که خیلی خوش گذشت ... خیلی خوب بود ازین جهت که مامانی خریدای عید حلمارو انجام داده بود و حلما لباس داشت و آماده بود...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به *** حلما*** می باشد