*** حلما***

  خدمتتون عرض کنم که حلما کوچولوی مامان دیشب 2 ماهه شد.  مامانی ودخترش دیروز عصر باهم یکم آهنگ گذاشتن  و شادی کردن به مناسبت جشن دو ماهگی حلما جون. دیشب وقتی بابا مجید اومد خونه حلمای نازنین و توی این لباس خشگل دید کلی خوشحال شد . عسل مامان خیلی با نمک و ناز شد. وقتی باهاش حرف می زنیم می خواد جواب بده کلی صدا از خودش در میاره. وقتی باباییش باهاش حرف میزنه میخنده . من و بابایی هم از دیدن دهان بی دندونش و لبخندش کلی ذوق زده میشیم. الهی مامانت قربوت بره... من و بابایی خیلی دوستت داریم ... ...

حلمای عزیز مامان به عنوان اولین سفرش به مشهد مقدس سفر کرد و به پابوسی امام رضا رفت. مامان و بابا خیلی از امام رضا تشکر کردند که این دفعه با نی نی کوچولوی نازمون دعوتمون کرد. جیگر طلای مامان یکم مامانشو اذیت کرد ... البته تقصیری نداشت چون جابه جا شده بود و کلی تو راه بود خسته شده بود. اما همین که دخترم کنارم بود از همه دفعات دیگه که مشهد رفته بودیم برام لذت بخش تر بود. دوستت دارم مامانی....     ...

حلمای نازنینم برای اولین بار به سرزمین پدری یعنی شهر رویان واقع در استان مازندران سفر کرد. گل مامان کلی خوابید. هوای شمال خیلی بهش چسبیده بود و فقط خواب بود . حلما کوچولو برای اولین بار بود که خونه آقاجونش رفت ... جاتون خالی کلی به ما خوش گذشت. این هم یه عکس قشنگ از دخمل مامان و هستی عزیزم و قتی که حلمای من برای اولین بار رفت خونه دایی امید. دایی امید و معصومه جون باز هم مثل همیشه شرمنده کردن مارو با کادوهای قشنگشون.   ...

       دختر خشگل مامان امروز یک ماهه شد ...     هم من و هم بابایی خدا رو شکر میکنیم که خدا هدیه ای به این زیبایی بهمون داده.       به مناسبت یک ماهگی دخترم دیشب بابایی زحمت کشید و یک کیک قشنگ خرید و سه نفری      تولد یک ماهگی دخترمون رو جشن گرفتیم.    جاتون خالی خیلی خوش گذشت.. اما حلما جونم خیلی خسته شد چون کلی ازش عکس گرفتیم ... حلمای مامان خیلی دوستت دارم... ...

  این آقای خشگل که می بینید جناب آقای سهیل خان می باشند که خاله فدای قیافه اش بشه ... من که خیلی دوستش دارم ... خیلی خیلی نازه و با مزه است و خیلی بچه خوش اخلاق و خوش رو و خوش قلبیه . .. بگو ماشالا ... خدا حفظش کنه ایشالا این عکس مربوط به 3 روزه گی دخمله مامان(حلما کوچولو) که با پسرخاله سهیل گرفته...     ...

معرفی میکنم از سمت راست : جناب مت، آقا گاوه، جناب هزار پا، اونی هم که تو دل هزار پاست یه عروسک خشگله که اسمش حلماست. ...

مامانی الهی قربونت برم آخه این چه وضعه خوابیدنه؟؟؟     چرا این همه در به داغون خوابیدی فدات بشم....؟ حتما باید دستت زیر بالش باشه؟؟؟ جیگرتو برم که مثل آدم بزرگا می خوابی خوابالوووی من..     ...

این عکس سه روزگی دخترمه... روسری سرش کردیم ... ای جان فدای چشمات بشه مامانت....   ...

  این دخمل تپل مپل که کنار حلما خوابیده دختر عمه نازنین حلماست یعنی محیا ... این دخمل خانوم 1 ماه و 23 روز از حلما کوچولوی من بزرگ تره ... دو تا کوچولوی ما قراره  دوست و همبازی های خوبی برای هم باشند. این محیا خانوم خشگله ماشالا خیلی خوش خنده است. من که دلم می خواد فقط محکم بغلش کنم و بوسش کنم....آخه خیلی با نمکه.... تازه دوست حلمای منم هست ... محیا به زنداییش یعنی من قول داده چون از حلما یکمی بزرگ تره مواظب دخمل من باشه... مگه نه محیا جونم؟؟؟ ...